ذهنم را مدیریت میکنم
میخواهم با خودم آشتی باشم و در صلح و آرامش. تا با خودم به صلح نرسم با دنیای بیرونم هم نمیتوانم. چند بار سعی کردهام اما نشده یعنی فکر میکنم چون یا خوب برنامه ریزی نکردهام و یا آن را خوب پیگیری نکردهام. صلح و آرامش درونی را من اینطوری معنی میکنم: ذهنم از افکار ترسناک و اضطراب آور، از مشغولیتهای بیخود، از افکار پراکنده و خاطرات بد و تصویرهای دلهرهآور از غوطه خوردن در گذشته و آینده و حتی خیالپردازیهای بی هدف، خالی باشد. برای همین باید ذهن را خوب مدیریت کرد. برای مدیریت ذهن باید به دو نکته توجه کرد.
1-روزی چند بار ذهن را خالی کرد.
در طول شبانه روز ما کارهایی را چندین و چند بار تکرار میکنیم و بدون انجام آنها سلامتی ما به خطر میافتد، میخوریم، مینوشیم و روزی چند بار مواد سمی و زائد را دفع میکنیم. عجیب است که چرا تا به حال به مغزم و ذهنم که از مهمترین مراکز بدنم است آنقدر که لازم است توجه نکردهام. حتما لازم است روزی چند بار به ذهنم رجوع کنم و مواد سمی که همان افکار استرسزا، افکار در هم برهم است را خارج کنم. در اسلام و ادیان دیگر و حتی در خیلی از روشهای درمانی سفارش میشود روزی چند بار فکر را از همه چیز خالی کنیم. نماز های پنجگانه یکی از این موارد است. آن چیزی که حضور قلب گفته میشود. حتی زمانهایی هم که در ادیان مختلف سفارش شده کمابیش شباهت دارد و در هماهنگی با طبیعت است. از این به بعد حتما در برنامه روزانهام سعی میکنم ذهنم را خالی کنم.
2- تصاویر ذهنی را مدیریت کرد.
از ورود تصاویر و تفکرات نامناسب و مضر جلوگیری کرد. از دیدن هر فیلم و برنامهای جلوگیری کنم منظور خوب بودن یا نبودن محتوا نیست بلکه جاگیر بودن است ، فکر میکنم بعضی وقتها یک چیزی نه بد است و نه خوب اما لازم هم نیست توی ذهن را اشغال کند. باید علاقهمندیهایم را بشناسم و بعد با توجه به آنها کتاب و تلویزیون و موسیقی را انتخاب کنم.
دوستی دارم که هر بار کتاب یا فیلمی را کسی به او معرفی میکند هرچقدر هم که آن فیلم یا کتاب معروف باشد، او ابتدا از موضوعش سوال میکند و به محض اینکه میبیند با ذائقه او جور درنمیآید خیلی راحت رد میکند و به همان معرفی کلی بسنده میکند. این که خوراک ذهن و بعد تولیداتش را کنترل کنم خیلی مهم است. همین مواد اولیه است که بعد تبدیل به تفکرات دیگر میشود.
3- تصورات غلط را اصلاح کرد.
ذهن مثل یک ماشین رفتار میکند. دستوری را که میگیرد معمولا به درست یا غلط بودنش کاری ندارد و به عمل تبدیل میکند. مثلا عذاب وجدان یک دستور ناشی از ذهنیتی غلط است، اما این ذهنیت بلافاصله تبدیل به هزاران چیز دیگر مثل اضطراب و نگرانی و احساس ناخوشایند میشود. باید برگردم و همه این گوشههای مخفی را پیدا کنم و با تمرین اصلاحش کنم.
4- با مدیرت تصاویر بیرونی، تصاویر درونی را منظم کنم.
زندگی در یک خانه در هم برهم که هیچ چیز سر جایش نیست و دیدن تصاویر شلوغ و بی تناسب بازتابش را در ذهن خواهد داشت یا اصلا در ارتباط نزدیک با ذهن است. کسی که دنیای بیرونش را نمیتواند منظم کند در منظم کردن ذهنش هم مشکل خواهد داشت. خانه من مرتب است همه چیز سر جای خودش است. من هر روز ساعتی را برای مرتب کردن و نظافت صرف میکنم اما تنها یک ایرادی وجود دارد. این ساعت مشخص نیست. خیلی دوست دارم صبحها بعد از خالی کردن ذهنم، اولین کاری که میکنم مرتب کردن خانه و تمیز کردن آن باشد. نه هر وقت که شد، دوست دارم اولین کار باشد. دوست دارم اگر چیزی برای دور انداختن است همان لحظه مشخص بشود نه هی آن را به تعویق بیاندازم.
5- تصاویر خوب در ذهن بگذارم و آنها را در ذهن تثبیت کنم.
شکر گزاری یکی از راههایی است که ذهنم را پر از تصاویر زیبا از موفقیت، از نعمتها و از کسانی که دوستشان دارم، میکند.
امیدوارم بتوانم این برنامه را با پشتکار پیگیری کنم.